من اینهمه از سیگار می نویسم...
اما تو اینهمه رو "از سیگار" نخون...
تو همرو "از دردام" بخون...
"از خنجرایی که از پشت بهم زدن"
"از خیانتایی که جلو چشمام مرتکب شدن و تو چشمم خیره منتظر موندن فراموش کنم...
از دروغایی که به رو نیاوردم و فکر کردن نمی فهمم ، شاخدارترش کردن...
از تنهایی شب تا صبحم و از نقاب جوک و دلقک بازی صبح تا شبم...
از آهنگی که ساعت ها پشت سر هم بی توجه تو گوشم پلی شد...
از اشکایی که تو اوج سردرد ناخودآگاه سرازیر شدن و از بالشم که زیر مشتای عصبانیم صداش در
نیومد...
آره عزیزم ، تو "از سیگار" نخون... من اینهمه از سیگار می نویسم ، اما ، سیگار بهانه ست... تو بفهم اینهمه درد رو... تو بفهم این همه درد رو....
♥♥"خطر"(▓▓▓(̅(_̅_̅_̅_̅_̅_̅_̅_̅_̅_̅_̅_̅()ڪے ♥♥
نظرات شما عزیزان: